بباف مویت را ، مگر مرا آن مو طنابِ دار شود
مرا بکِش بالا ، چنان که عاطفه ات ، جریحه دار شود
مرا بخندان ای ، مرا بگریان ای ، که مرده ایست قلیل
کسی که حاضر نیست ، نه شادمان شود و نه سوگوار شود
کسی به شدتِ تو ، به صخره ام کوبید ، و من فرو رفتم
به قعر دریا ها ، که قعرِ دریا ها پُر از مزار شود
بباف دارم را ، و روزگارم را ، سیاه کن آنگاه
مرا بکِش بالا ، چنان که خرخره ام ، جریحه دار شود
علاجِ دلتنگی ، زیارت است و غم است ، و ناامید شدن
جهان مگر با غم ، به ناامید شدن ، امیدوار شود
به دستِ مرگ مگر ، تو را هوس نکنم
که زنده ایست علیل ، گناهکاری که
به توبه می خواهد ، درست کار شود
زبان چموشِ من است ، بگو پیاده شود
کسی که میترسد ، گوش قطارِ من است
به هر که سیلی نیست ، بگو سوار شود
بباف دارم را ، و روزگارم را ، سیاه کن آنگاه
مرا بکِش بالا ، چنان که خرخره ام ، جریحه دار شود